گزارش بیست و ششمین جلسه از درس گفتار «درباره سهروردی»: واقع‌گرایی بی‌واسطه و نقش آن در نظریه تعریف در فلسفه سهروردی

به نقل از پایگاه اطلاع رسانی شهر کتاب، نگاشته شده توسط آناهید خزیر (لینک اصلی خبر)

بیست‌‌وششمین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی سهروردی به «واقع‌گرایی بی‌واسطه و نقش آن در نظریه تعریف در فلسفه سهروردی» اختصاص داشت که با سخنان دکتر رضا اکبری چهارشنبه۲۳ شهریورماه برگزار ‌شد.

اکبری در این جلسه با نگاهی به نظریه معرفت‌شناختی فلسفه سهروردی در نظریه تعریف گفت: این افتخار را داشتم که در جلسه انجمن علمی منطق ایران بحث ناظر به تعریف در فلسفه سهروردی را ارایه کنم. در آنجا بیشتر بحث من ناظر به نگاه انتقادی سهروردی به نظریه تعریف در فلسفه مشاء بود، در عین حال بخشی از مطالبی که در آن جلسه گفتم، به مباحث ایجابی سهروردی در بحث تعریف اختصاص داشت. در این جلسه آن بعد انتقادی سهروردی را کنار می‌گذارم و می‌کوشم در این جلسه تفصیل بیشتری را در بعد ایجابی نظریه سهروردی ارایه بدهم.

یکی از مبانی نظریه سهرودی واقع‌گرایی بی‌واسطه است. از نظر سهروردی در مقام ادراک، رابطه‌ای مستقیم میان فاعل شناسا و متعلق شناسایی حاصل می‌شود و این گونه نیست که تصویری از شیء در ذهن حاصل شود. او مخالف تعریف به عنوان شناختی مفهومی از اشیاء نیست اما آن را حداقلی می‌داند که صرفا خوشه‌ای از ویژگی‌های عَرَضی را شامل می‌شود. واقع‌گرایی بی‌واسطه و نقش آن در نظریه تعریف در فلسفه سهروردی عنوانی است که نشان می‌دهد چگونه مباحث هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی در فلسفه سهروردی در هم تنیده شدند و به هم گره خوردند. هنگامی که ما به هستی‌شناسی فلسفه سهروردی توجه می‌کنیم، می‌بینیم هستی‌شناسی که دارای ابعاد مختلفی است، یک نکته محوری دارد که توجه ما را جلب می‌کند و آن تقسیم موجودات به نور و ظلمت است. سهروردی برخلاف مشائیان که از دو مفهوم جوهر و عرض استفاده می‌کردند، دو مفهوم محوری نور و ظلمت را جایگزین می‌کند و می‌گوید هر یک از این دو دارای اقسام خاص خودشان هستند.

درهم تنیدگی مباحث معرفت‌شناختی در فلسفه سهروردی

سهروردی صحبت از انوار طولی می‌کند که منظور انواری هستند که به صورت رابطه علی و معلولی و به صورت اشراقی با هم ارتباط دارند و از خداوند به عنوان نورالانوار آغاز می‌شوند. همین‌طور پایین می‌آیند و به مراتب نازل‌تری می‌رسیم. مراتب بالا و پایین یک تعبیر استعاری است که در اینجا استفاده می‌کنیم تا مطالب فلسفی و انتزاعی را قابل فهم کنیم و مفهوم بالا و پایین بودن از مفاهیم مکانی هستند که مفهوم برتر بودن یا ضعیف‌تر بودن را القا می‌کند و این همان چیزی است که سهروردی در مقام بیان آن است و می‌خواهد این را بیان کند که خداوند به عنوان نورالانوار قوی‌ترین نور است و انوار دیگری که از او صادر می‌شوند، ضعف آنها بیشتر خواهد بود.

در کنار انوار طولی سهروردی صحبت از انوار عرضی می‌کند. این انوار عرضی انواری هستند که از روابط انوار طولی شکل می‌گیرند و می‌توانند روابطی باشند که سهروردی از آنها رابطه قهر و محبت، رابطه شدت و ضعف، رابطه فقر و غنا و نظایر این را یاد می‌کند و معتقد است با توجه به رابطه‌ای که بین انوار طولی بر اساس این عناوین وجود دارد انوار عرضی اقسام مختلفی خواهند داشت و تفاوت‌های متعددی را نسبت به هم پیدا می‌کند که نظایر همین مفاهیم است.

منظور سهروردی از نور اسپهبد چیست؟

یکی از انواری که سهروردی از آن یاد می‌کند. نور اسپهبد است و منظور سهروردی از نور اسپهبد نقص انسان است. در کنار انوار که مراتب مختلف خودشان را دارند. سهروردی صحبت از حقیقتی می‌کند به نام ظلمت و منظور از ظلمت عبارت است از جسم. جسم عبارت است از ظلمت و ما اگر جسم را در عالم مشاهده کنیم (اگر جسم در عالم وجود دارد) وجودش به اعتبار روابط بین انوار است و ارتباطی است که جسم با انوار دارد. قابل مشاهده بودن هم برمی‌گردد به اینکه ما در عالم ماده نوری داریم که نور حسی است که سهروردی از آن تعبیر می‌کند به نور عَرَضی که جسم با نور عرضی قابل مشاهده می‌شود. مثل نورخورشید، نور ماه و نور شمع.

سهروردی معتقد است که جسم دارای ویژگی‌هایی است که از این ویژگی‌ها تحت عنوان هیئت ظلمانی یاد می‌کند. در وجودشناسی سهروردی هنگامی که از آب یا هوا و خاک صحبت می‌کنید آنچه در عالم وجود دارد جسم است به علاوه برخی از آنچه که سهروردی به هیئت ظلمانی تعبیر می‌کند، سهروردی کمتر از تعبیر عَرَض استفاده می‌کند، و تعبیری که استفاده می‌کند، هیئت ظلمانی است.

صرفا می‌خواهم نشان بدهم که هستی‌شناسی او چگونه با معرفت‌شناسی او پیوند می‌خورد و ما با یک نظریه خاصی در باب تعریف مواجه هستیم که هدف اصلی این جلسه توضیح این نظریه است. هنگامی که صحبت از خاک می‌کنیم، جسم و هیئت‌های ظلمانی داریم که برخی با آب مشترک هستند و برخی متفاوت. همین‌گونه در باب هوا می‌توانیم صحبت کنیم و همین‌گونه در باب امور دیگر.

آیا نور در فلسفه سهروردی همان وجود در فلسفه ملاصدرا است؟

هستی‌شناسی سهروردی نور و ظلمت را مشاهده می‌کنیم. هنگامی که هستی‌شناسی سهروردی را در حیطه ظلمت با هستی‌شناسی مشائیان مقایسه می‌کنید، می‌بینید که در فلسفه سهروردی چیزی به اسم هیولی و  صورت نداریم. مشائیان معتقد بودند که در عالم آب عبارت است از یک هیولای اولی و یک صورت جسمی که از آن به نور تعبیر می‌کردند. در سهروردی مفهوم هیولا و صورت و مابه‌ازای اینها تا حد زیادی کنار گذاشته می‌شود و ما به جای آن ما مفهوم جسم و هیئت‌های ظلمانی را خواهیم داشت. در مساله نور هم متوجه می‌شوید تفاوت‌هایی بین این دو نظام وجود دارد. این هستی‌شناسی را اگر بخواهیم نشان بدهیم که چگونه در هم تنیده است با مباحث معرفت‌شناختی سهروردی، نیاز است تا یک نکته را اینجا ذکر کنیم. آن نکته ناظر به مفهوم نور در فلسفه سهروردی است. سهروردی معتقد است که نور یک حقیقتی است که آشکار است، هیچ حقیقتی آشکارتر از نور نیست و اگر ما در صدد بیان توضیح نور برمی‌آییم این تعریف صرفا برای زدودن جنبه‌های ابهامی است که گویی در ذهن برخی شکل گرفته باشد.

گویی نور در فلسفه سهروردی همان کارکردی را دارد که وجود در فلسفه مشائیان و فلسفه ملاصدرا. سهروردی معتقد است نور بی‌نیاز از تعریف است و نور بقیه امور را آشکار می‌کند، بنابراین نیاز نداریم که نور را تعریف کنیم. وجود در فلسفه مشائی نیاز به تعریف ندارد و وجود در فلسفه ملاصدرا هم نیازمند تعریف نیست. در صدد نیستم که بگویم نور در فلسفه سهروردی همان وجود در فلسفه ملاصدرا است. این درست نیست. این نکته صرفا ناظر به تعریف نور و تعریف وجود است. نور به اعتبار اینکه خودش آشکار است نیاز به تعریف ندارد و این ویژگی را دارد که در پرتو نور بقیه اجسام مشاهده شوند.

سهروردی از نفس تعبیر به نور سپهبد می‌کند، این یک تعبیر مجازی است که گویی نفس سپهبد بدن است. در جایی سهروردی بدن را به دژ تعبیر می‌کند. گویی انسان دارای بدنی است که از سنخ ظلمت است. نیازمند به یک فرمانده با رتبه بالا است که این ابعاد مختلف بدن را تدبیر کند و نیازمند این است که این سپهبد نورانیتی داشته باشد که در پرتو این نورانیت بدن دارای حیات شود. از منظر سهروردی حیاتی که بدن واجد است به اعتبار معیتی است که بدن با نور اسپهبد واجد است. این مطلب که در هستی‌شناسی سهروردی نور و ظلمت داریم و اینکه نور از دیدگاه سهروردی الظاهر بذاته و المظهر لغیره است را در کنار هم در نظر بگیریم می‌توانیم ورود اولیه داشته باشیم به بحث تعریف در فلسفه سهروردی.

در هستی‌شناسی سهروردی نور و ظلمت داریم

باید این توجه را داشته باشیم که در مقام تعریف ما یک تعریف‌کننده داریم و از طرفی امری را داریم که قرار است نسبت به آن تعریفی صورت بگیرد. باید این را در نظر بگیریم که تعریف‌کننده انسان است. این انسان دارای نفس است و نفس دارای نور سپهبد است و دارای بدن است و این تعریف توسط نفس صورت می‌گیرد نه بدن. این نفس است که امور را آشکار می‌کند. از طرفی به اعتبار اینکه نفس را نور می‌دانیم باید توجه داشته باشیم که در پرتو نور نفس امری آشکار می‌شود.

از مراتب پایین‌تر ادراک آغاز می‌کنیم که ادراک حسی است. از منظر سهروردی وقتی در جایی حضور دارم و میز را مشاهده می‌کنم، میز برای من شناخته شده است. بنابراین در جایی که میز به عنوان یک امر حضور دارد و یک انسان حضور دارد، رابطه ادراکی بین میز و انسان کفایت می‌کند تا میز برای انسان معلوم شود. موردی را در نظر بگیرید که فردی تاکنون میز را ندیده و با آن رابطه ادراکی برقرار نکرده است. کلمه میز را می‌شنود و از دیگران سوال می‌کند که مقصود از میز چه چیزی است، در اینجا مساله متفاوت است.

در این سناریو میز هست، رابطه ادراکی انسان همان نور اسپهبد هم هست که در پرتو نور میز برای شخص معلوم می‌شود، اما جایی را داریم که میز هست اما شما در آنجا حضور ندارید و در اینجا رابطه ادراکی شکل نمی‌گیرد و در اینجا نیازمند این هستید تا به سراغ انسانی بروید که رابطه ادراکی با میز را داشته است و در اینجا شخص الف نیازمند این است که به آن چیزی که بیان می‌کند، اعتماد بکند و از طریق بتواند یک شناخت مفهومی نسبت به میز پیدا بکند. در جایی که میز هست، انسان حضور دارد، نور وجود دارد پس نورانیت وجود انسان کفایت می‌کند تا میز را مشاهده کند و بشناسد و نیازی به تعریف مفهومی ندارد. اگر از فردی که میز را مشاهده کرده و از او بخواهیم که توضیح بدهد میز به چه معناست؟ بگوید برای من واضح و روشن است و ما بگوییم نه ما میز ندیدیم او سعی می‌کند ادراک خود را در قالب مفهوم به ما ارایه کند.

کسی که ادراک کرده می‌تواند هر بار تصویر دیدن را دوباره بازسازی کند. اما اگر همین فرد مورد پرسش فردی قرار بگیرد که تاکنون رابطه ادراکی با میز نداشته سعی می‌کند ادراک خود را در قالب مفهوم ارایه کند. مثلا می‌گوید وسیله‌ای است که افراد به دور آن می‌نشینند. در هر تعریفی گواهی یک فرد دیگر را قبول می‌کنید. شخص ادراک‌کننده مجبور می‌شود دریافت خود را قالب‌زنی مفهومی بکند و تا زمانی که مجبور نباشد نیاز به این کار ندارد. این به این معنا است که ما با دو سنخ تعریف حضوری و تعریف مفهومی روبه‌رو هستیم.

مراتب سهروردی برای نفس با مفهوم اشراق چیست؟

سهروردی عالم را بر سه گونه ماده، مثل معلقه و مثل تقسیم می‌کند. در عالم ماده برای شناخت از نفس خودمان استفاده کنیم اما نفسی که در مرتبه پایین‌تری است، نفس در مرتبه حس، برای اینکه عالم مثل معلقه را درک کنیم. نفس در عالم خیال درک می‌کند و برای شناخت عالم مثل نفس به عنوان نور اسپهبد این عالم را درک می‌کند. بنابراین سهروردی معتقد است ما یک همخوانی داریم بین مراتب مختلف نفس و متعلق ادراکی آن. نفس در مرتبه حس می‌تواند عالم ماده را درک کند. نفس در مرتبه خیال می‌تواند عالم ماده و مثل معلقه را درک کند و اگر در مرتبه عقل است هر سه عالم را درک می‌کند.

مراتبی که در سهروردی برای نفس مطرح می‌شود، با مفهوم اشراق توضیح داده می‌شود. سهروردی معتقد است چون نفس نور است این نور هر بار در مشرق بالاتری طلوع می‌کند. وقتی از تعبیر نور و اشراق استفاده می‌کنید، خیلی طبیعی است که در فضای این استعاره از مشرق‌های پایین‌تر و مشرق‌های بالاتر صحبت کنید. از منظر سهروردی مراتب نفس به این ترتیب است که نورانیت نفس بیشتر می‌شود و برای اینکه نورانیت نفس بیشتر می‌شود مراتب بالاتری از عالم را می‌تواند مورد ادراک قرار بدهد.

از منظر سهروردی هنگامی که نفس در عالم حس با عالم ماده ارتباط برقرار می‌کند، این‌گونه نیست که یک صورت ادراکی در ذهن حاصل شود. تعریفی که در منطق مشاهده می‌فرمایید تعریفی است که در فضای معرفت‌شناسی مشایی معنا پیدا می‌کند و از منظر سهروردی هنگامی که من یک شی را درک می‌کنم به اعتبار نور نفس من عالم ظلمت بر من آشکار می‌شود اما نفس من در مرتبه حس نمی‌تواند عالم مثل معلقه را درک کند و باید در مشرق بالاتری طلوع و نورانیت بیشتری پیدا کند. منظور از عالم مثل معلقه عالمی است که همه موجودات حضور دارند اما بدون ماده.

تعریف مفهومی در فلسفه سهروردی به میزان فهم مخاطب

سهروردی معتقد است همه اموری که در عالم هستند یک مثال معلقی دارند که ماده نیستند و نفس برای اینکه آنها را درک کند باید به یک مشرق بالاتری برسد. تعبیر مشایی آن رسیدن به مرتبه خیال است و هنگامی که نفس بخواهد عقول را درک کند باید به مرتبه عقل برسد، بنابراین می‌توانیم تعبیر کنیم به واقع‌گرایی مستقیم. بر اساس نظریه واقع‌گرایی مستقیم عالم در مقام واقع تحقق دارد و برای اینکه فاعل شناسا آن را درک کند، مستقیم با آن مرتبط می‌شود. اگر ما قائل شویم که در ادراک ما نسبت به اشیاء تصویری از اشیاء در ذهن ما شکل می‌گیرد، ماهیتی از آن در ذهن حاصل شود، باید قائل شویم به نظریه واقع‌گرایی باواسطه. لذا نظریه مشاییان که قائل بودند به اینکه هر چیزی که در عالم وجود دارد، یک صورت و ماهیتی از آن در ذهن حاصل می‌شود اگر امروز بخواهیم قالب‌زنی کنیم باید بگوییم که در عداد نظریات واقع‌گرایی باواسطه قرار می‌گیرد.

در ادبیات معاصر در خصوص اینکه واقع‌گرایی مستقیم قابل قبول است یا واقع‌گرایی غیرمستقیم ادله زیادی له و علیه مطرح شده است. کتاب رابرت آئودی توضیحات مفصلی را دارد در مورد نزاعی که بین طرفین مطرح است. سهروردی معتقد است هنگامی که نفس قوی شود و نورانیت بالایی پیدا کند حقایق مثل را شفاف درک خواهد کرد. تا هنگامی که من با یک امری مستقیم و بی واسطه ارتباط برقرار می‌کنم نیازمند آن نیستم که مفهوم‌سازی کنم.

در تعریف مفهومی چه ارتباطی صورت می‌گیرد؟ معمولا تعریف مفهومی اتفاقی که می‌افتد این است که تعریف مفهومی مجموعه‌ای از ویژگی‌های ظاهری است. وقتی برای کسی که طلا را مشاهده نکرده است، ویژگی‌های ظاهری و اقتضایی طلا را بیان می‌کنید، متفاوت است یعنی به نسبت اینکه برای چه شخصی تعریف مفهومی ارائه می‌دهید، متفاوت است. همیشه یک شکاف بین تعریف حضوری و مفهومی وجود دارد. چون در تعریف مفهومی نفس که نور است ارتباط برقرار نکرده است.

هنگامی که ما در حیطه ظلمت هستیم، جسم و هیئت‌های ظلمانی داریم. چیزی به نام ماده و صورت نداریم. تعریف ذاتی و عرضی اصلا در فلسفه سهروردی معنایی پیدا نمی‌کند و ما باید از یک مفهوم جدید استفاده کنیم و از آن تعریف می‌توانیم به خاصه مرکبه تعبیر و ویژگی‌هایی را مطرح می‌کنیم که وقتی کنار هم قرار می‌گیرد می‌تواند شی را برای ما معلوم کند. تلقی من این است که تعریف مفهومی در فلسفه سهروردی به میزان فهم مخاطب هم بستگی دارد. لذا اقتضائات مخاطب را هم باید در نظر بگیرید. می‌‌شود نگاه نقادانه نسبت به نگاه سهروردی داشته باشیم که باید در جای دیگری دنبال شود.